- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها ( مدح و مرثیه )
تنها نمیماند علی وقتی که زهرا هست پهلوی او هم بشکند؛ زخمی است، اما هست سرباز مولا میشود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر، ای جماعت! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی میکند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بیمرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مـردم! فـدک ارثـیـۀ قـانـونی زهـراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبهاش وا کرد حیدر به زهرا گفت؛ ما بی هم چه میکردیم؟! زهـرا بیا با هم به سـمت خانه برگردیم میدانـم از بـس درد داری نـاتـوانی تو امـا عـزیـزم بـا عـلـی بـایـد بـمـانـی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت میشوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم! تا خانه راهی نیست باید بمانی، بیتو حـیدر را پناهی نیست من بیتو بغضم، گریهام، فریاد خاموشم بایـد بمـانی بـار غـم بـرداری از دوشـم زهرا چرا هی دست را بر گونه میگیری زهرا بگو از مرتضی یت رو نمیگیری الجّار ثم الدار میخواندی تو قبل از این حالا چـرا عجّـل وفـاتی میکـنی تلـقـین هر شب دعایت میکنم، با من بمانی کاش زهرا بمان، شبها تو سقای حـسینم باش
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خانهای بود مدینه که به دلها جا داشت ظاهرش کاگلی و باطن خوشسیما داشت پدر خانه که قرآن همه در مدحت اوست پهلوان بود و سری بین همه سرها داشت
: امتیاز
|
مناجات با خدا و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ای بینیاز، وصف مرا جز نیاز نیست جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست آلـوده آمـدم؛ چه کـسی گـفـتـه یا کـریم بابِ انابه رو به گـنهـکـار باز نیست؟! ناشُـکـر بـودهام هـمۀ عـمـر، عـفـو کن دیگر زبان من به جهـالت دراز نیست میخواستی که بنده و هم صحبتت شوم شرمـندهام اگر که نـمـازم، نماز نیست آرامشی که در نجف و خاک حیدر است در خاک هیچ ناحـیه حتی حجاز نیست بر سردرِ دلم که پُر از مهر حیدر است غیر از لوای فاطمه در اهـتزاز نیست وقتی که نان سفرۀ ما نان فاطـمه است دیگر به نـان مـردم عـالـم نیـاز نیـست در هـیچ مسلـکـی، زدنِ دخـتـر رسول در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه چون ذکرِ یاحسین، دمی دلـنواز نیست هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضهای مانند سوز تشنگیاش، جان گداز نیست تشـنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی شد آتش شعـلـهور، افتاد مادر در بـین آن دیـوار و در، افـتاد مادر وقتی لگـد زد بــر در خانـه حرامی نـالـه کـشـیـدم از جگـر، افـتاد مادر در کـنـده شد، روی زمـین افـتاد اما ای وای، از در زودتـر افـتـاد مـادر لشگر که رَد شد از روی در، دیدم ای وای در خـانه مثل مُـحـتـضَـر افتاد مادر در بـیـن دود و ازدحـام نـانـجـیـبـان یک لحظـه کـلاً از نـظـر افتاد مادر در کـوچه نامحرم سر او داد میزد از نـعـــرۀ بــیـدادگـر افــتــاد مــادر وقـتی صدا زد آه، یا فـضّـه خُـذیـنی فهـمـیـده بودم در خـطـر افـتاد مادر شاخه شکست و غنچه از شاخه جدا شد سقط جنیـن شد پشت در، افتاد مادر با زحمت از روی زمین برخاست اما شد دسـت ثـانی کـارگـر، افتاد مادر آنقـدر زد در کـوچه قـنفـذ مادرم را انقـــدر زد از بـال و پـَر افـتاد مادر این درد بابـای غـربیـم را زمین زد در پیـش چشـم رهـگـذر افـتاد مادر هرچه صدا زد بیشتر«خَلّوا بنُ عَمّی« مـیزد مغـیـره بـیـشـتـر، افتاد مادر آنقدر ضربه خورد بر پهلو که دیدم در کـوچـهها از پـا دگـر افـتاد مادر اینجا به پـای رهـبـر مـظـلـوم افـتاد در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر وقتی حسین از روی زین افتاد و، میدید حـامـی نـدارد یک نفـر، افـتاد مادر تا دید میخواهد که آن تیر سهپر را در آورد از پـشت سـر، افـتاد مـادر تا دید لشگـر حمله کرده بر حسینش یا بِالعَـصـا یا بِالحَـجـر، افـتاد مـادر تا دیـد شـمـر بیحـیـارا بیـن گـودال خـنجـر کشیده از کمـر، افـتاد مـادر در بـیـن مـقـتــل داد مـیزد یا بُـنَـیَّ بر سـر زنـان فـریـاد میزد یا بُـنَـیَّ
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
روا نـبـود به بیت عـلـی شـرر بـزنـنـد نمک به زخم جگرهای شعله ور بزنند حـرامـیان هـمه با قـصـد شـوم آمـدهاند که از کبوتر این خانه بـال و پر بزنـند مگر نه اینکه به عرف و ادب در این عالم بنا شده است که قبل از ورود در بزنند کجا شنـیـده کسی با هـجـوم و داد زدن به خـانهای که عزادار گـشته سر بزنند خـدا کـنـد سر مـردی نیـاید این غـم که به قصد کشت، زنش را چهل نفر بزنند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود هیچکس شایـستۀ درک مقـامـاتش نبود ذکر یا فاطر همان آئینۀ یا فاطمه است جـوهر فـهـم بشـر یارای اثـباتـش نبود سورۀ کوثر برابر با تـمام سورههاست فـرصتی اما برای شـرح آیـاتش نـبـود بانی عالم کجا و زندگی بر روی خاک؟ عالم خاکی که در سطح ملاقـاتش نبود عرش لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح بود گوشۀ خـانه اگر سـوز مناجـاتـش نبـود او دعایش شامل همسایهها هم شد ولی در مدینه هیچ کس فکر مراعاتش نبود زخمهایش ترجمان بیکسی مرتضاست غصههای مادر از درد جراحاتش نبود روضه سنگین میشود با واژههای روضهاش کاش حرف از کوچه و میخ در و آتش نبود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
غـرور چـادر او شد شـهـید در کـوچه وقـار پوشـیـهاش لـطـمه دیـد در کوچه به درک لیـلـۀ قـدرش خـیال هم نرسید به او چگـونه شهـادت رسید در کوچه کسی که حاصل معـراج بود تشریفـش بهـشت بود و بهـشـت آفـرید در کوچه شکسته باد دو دستی که راه او را بست خـزان که آمـد و آلالـه چـیـد در کوچه همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد هزار حوریه در خـون تـپـید در کوچه شکوه پـرده نشـیـنان شکست آن لحظه کـه گـوشـوارۀ او آرمــیــد در کــوچـه بـه اعـتـبـار صـدور حـدیـث لـولاکـش علی شکست و پیـمبر خـمید در کوچه رواق آیــنـۀ کـودکـی تـرک بـرداشـت شده است موی سر او سپـید در کوچه حسن که حامل عرش خداست در ملکوت به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
وقتی نبود صحـبت ما بود صحـبـتـش وقـتی نـبـود خـلـقـت ما بود خـلـقـتـش عـالـم به درک کُـنه مـقـامش نمیرسد نـائل به درک فـضـه بیـایـد نـهـایـتـش آن از نجـابـتـش که گـرفته ز کور رو رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش خـانه به خانه حق علی را طلب نمود مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش از سیلیِ به صورت زهـرا گذر نکرد محـشـر درست کـرد خـداوند بـابـتـش ماندم چـگـونه بر در خـانه لـگـد زدند جبـریل با اجـازه میآمـد به خـدمـتـش تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی؛ صِرتُ کَالخیال حال عـلی خراب شد از شرح حالـتش تا دست او شکست دل مرتضی شکست کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش زهـرا سپـرد تـشـنه نـمـانـد لب حسین مانند چوب، خشک شد آخر وصیـتش با بازوی شکستۀ خود دوخت پیروهن اما به دست شـمر هدر رفت زحـمتش
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نمنم ریختند در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند خانهام را سیل دارد میبرد کاری بکن در نـگـاه بـچـههـایم آب زمـزم ریخـتند یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب در نفسهایت عزیزم اسم اعظم ریختند هم نمیآید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند چند روزی هست دارد بچهام جان میدهد چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند فـاطـمه بنتاسد حالِ عـروست را ببین بر سـرِ شیـرخـدا چند ابنملـجـم ریختند در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند دادم از حالا برای زینبِ بیمَحرم است آه میبـیـند که در گـودال یکـدم ریختند نـیـزهها با تـیـغها بسـیار بسـیار آمـدنـد آب را در پیش آن لب تشنه کمکم ریختند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
کـیـسـت زهـرا؟ روشـنـای آبها مــرد مـردان در دل مــردابهــا عشق چون آتشفشان در سیـنهاش مـهــربـانـی، جــلــوۀ آئـیــنــهاش در دلـش گـنـجـیـنـۀ اســرار حـق قـطرهای از عـلـم او صدها ورق عـالـمه، راضیـه، صدیـقـه، بتـول حــجـة الله اسـت بــر آل رســول صـد گـره وا میشـود با فـاطـمـه ذکـر اعـجـاز نـبـی یــا فــاطــمـه بـنـدگی از عـمـق جـان، دلداهلش جــان فــدای زنــدگــی ســادهاش چـادر او سـرپـنـاه مـکـتـب است فـاطـمـه الـگـوی راه زینب است نام زهرا، بانگ تکـبیر عـلیست خطبۀ او، همچو شمشیر علیست واژههـایـش تـیـغ بُـرّانـنـد و بـس خط به خط تفـسیر قـرآنـند و بس رزم او در پیش مردش، دیدنیست در دل میدان، نبـردش دیدنیست در بـصیرت، اُسـوۀ عـمارهاست «فاطمه» نه! «فاتحِ» پیکارهاست اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد گریههایش «خواب» را «بیدار» کرد عـزّتش طعـنـه به هر سو میزند نـزد زهــرا کــوه زانــو مـیزنـد حــرکـت او در مــدار نــور بـود انـقـلابـش، انـفــجــار نــور بــود قـد خـمـیـده در قـیـامـش ایـسـتـاد یـکتــنـه پـای امـامـش ایــسـتـاد زن نگـو، مـردانگـی شرمـندهاش بـاز میشد زخـمهـا بـا خـنـدهاش زخم خورد و حرفی از مرهم نزد بـیـن آتـش ســوخـت امـا دم نـزد رو به قـبله دست بر پهـلو گرفت مـاه از خـورشید عـالم رو گرفت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
آفــریــدنــد مــرا بــنــدۀ مــولا بــاشــم پس جـفـاکـارم اگر طـالـبِ دنـیـا بـاشـم از عدم تا به وجود این همه راه آمدهام تـا کـه خـاکِ قـدمِ فـضّـۀ زهــرا بـاشـم به حـرمخـانـۀ او تا به سـلامـت بـرسـم راهش ایناست که من اهل تبـرّی باشم از سر سُفـرۀ پر بُـرکـتِ بـانـوی جهان میرسد روزی من؛ ساکـن هرجا باشم او اگر خواسته باشد که به من درد دهند عین جـهـل است که دنـبـال مداوا باشم میرود قـیـمـت من پـیـش خـدا بـالاتـر هرچه در خـدمت صدّیـقـۀ کـبری باشم من صدا خـواستهام تا که صدایش بزنم با وضو بوسه به خاک کف پایش بزنم یک دعـای سحـرش مـردم دنیا را بس لـقـمـه نـانی ز کـرمخـانـۀ او ما را بس تلـخ کـامـیم ولـی مـزّۀ شـیـریـنی هست تاکه «یا فاطمه مولاتی اغیثینی» هست احـتـیاجـیـم تمـامـاً به تو ای خـیرِکـثـیر که حقیریم و فقـیریم و یتـیـمـیم و اسیر من در اسماء و صفاتت عظمت را دیدم از مـقـامـات بـلـنـد تو چـنـین فـهـمـیـدم که تو از هر نظری مثل خـدا یکـتـایی «دُرّةُ البحـرُ شرف» فـاطـمه الزَّهـرایی سـیّده؛ نـوریـه؛ حـانـیـه و عَـذرا هستی «مُهـجـةُ قـلب نـبی»«اُمّ ابیهـا» هستی عـالــمـه؛ زاهـده و عــابــده و قَــوّامـه راضیه؛ مرضیه؛ حوریّهای و صَوّامه « لیلةُ القـدرِ» علی «والدهُ السّـبـطیـنی» همه نسبت به تو دارند به گردن؛ دِینی به امامی که فقط در خُور همتایی توست شرط ایمان؛ بخدا حُبّ و تولایی توست به تو سوگند بهشت از نِعَم و رنگ و لعاب هرچه دارد همه از جلوۀ زهرایی توست نـیست مـافـوقِ جـلال تو جـلال احـدی جز خداوند که خود شاهد والایی توست چادرت صاحب اعجاز پیمبر گونهست تازه این ذرّهای از قدرت دنیایی توست پـدر امّت مـرحـومـه، مـحـمّد؛ نُـه سال مـحـو در مـرتـبـۀ اُمّ ابـیـهـایـی تـوست صحبت از باغ فدک نیست؛ که دنیا همهاش دانۀ کـوچکی از خرمن دارایی توست مـادر لـؤلـؤ و مـرجـان خـدایـی زهـرا مـحـور دائم اصـحـاب کـسـایـی زهـرا حـدّ اعـلای حـیـا؛ اوج نـجـابت هـستی صاحب نابترین گونۀ عصمت هستی پـارههـای سـنـد بـاغ فـدک مـیگـویـنـد « سـند محـکـم اثـبـات ولایت هـستی» حججُ الله عَلیَ الخَلـق امـامـان هـسـتـند و تو بر تکتک این طایفه حجّت هستی طبـق تـصریح خـداونـد به قول لولاک تو هـمان عـلّت عـالـیّـۀ خـلقـت هـستی از همان روز که انـوار شما ساطع شد تـا ابـد ضـامـن ابـقــاء ولایـت هـسـتـی دسـتپـروردۀ این مـکـتـبـم و مـیدانـم دستـگـیر همه در روز قـیـامت هـستی تو همانجا که خدا هست اقـامت داری تو شریعت؛ تو نـبّوت؛ تو امامت داری خشتی از خانۀ سبزت به جنان میارزد نخی از چادر تو بر دو جهان میارزد چارده آینه در نقش تو یکجا جمع است هرچه خیر است درِ خانۀ زهرا جمع است در مصلّای خودت رو به خدا میکردی تا دم صبـح به همـسایه دعـا میکـردی پدرت آخر کار اجر رسالت میخواست فقط از مردم این شهر مودّت میخواست قـصدشان بود که دور تو طوافی بکنند قـول دادند که یک روز تـلافی بـکـنـند نـاروا بود که پـاداش تو سـیـلـی بـاشـد چـشم تو کاسۀخون؛ روی تو نیلی باشد نـاروا بود که در شـعـله بسـوزد مویت با در سـوخـتـه درگـیر شـود پـهـلـویت ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود پشت در غَش کنی و سطح زمین سُرخ شود چـشمهای عـلیِ خـانهنشـین سُـرخ شود دستت از کار پس از ضربۀکاری افتاد «وقت افـتـادن تو ایـل و تـباری افتاد» پس از ان روز که آئینۀ عمر تو شکست گُونۀ راستِ فرزند تو بر خاک نشست همه دیـدند که تـشنهست کسی آب نبُرد «مـادر آب کجایی پسرت آب نخورد»
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
صورت توحید دارد سجـدههای فاطمه سجده باید کرد پس تنـها به پای فاطمه خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه یاعلی گفتم که یا زهرا در آوردند از آب در غدیر خم که ثابت شد ولای فـاطمه بارها از ربی الاعـلای خود فـهـمیدهام میخـرد ما را خـدا با ربـنـای فـاطـمه رشتهای از چادرش هم دست ما باشد بس است چون نمیارزد دوعالم در ازای فاطمه میرسد خیر قنوتش بر در و همسایهاش شکر حق با لطف هو گشتم گدای فاطمه خوش به حال فاطمه کهف حصینش حیدر است خوش به حال مرتضی دارد هوای فاطمه قـبـر پـنـهـانـی او گـیـریم که پـیـدا نشد قَابَ قَوْسَینْ یا که أَوْ أَدْنیست، جای فاطمه او اگر میخواست آتش را گلستان کرده بود معـجـزه کاری ندارد که برای فـاطـمه قامتش آیینۀ صبر علی بود و شکـست شانۀ دیوار شد روزی عـصای فـاطمه ضربۀ دیوار نه، آتش نه، حتی میخ نه در نـیـفـتـادنـد اینهـا با حـیـای فـاطـمـه صحبت محسن وسط آمد و گرنه اینچنین در نمیآمد به این زودی صدای فاطمه
: امتیاز
|
اسقبال از ایام فاطمیه و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از کـوچـه مـیآیـد صـدای فـاطـمیه حـیِّ عـلـی بـزمِ عــزای فــاطـمـیـه بزمِ خصوصیِ خودِ زهراست این ماه مـاهـی نـمـیرسد به پـای فـاطـمـیه
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
بانگی زدند بر همه؛ یا صبر و یا صبور آتش رسـیـد بر در خـانـه؛ بلا به دور پشت در شکسته چهـل مرد جـنگی و آنسو بزرگ بانوی دین، یک زن غیور شد آسمان به روی سر مرتضی خراب صبـری دهـد خـدا به دل زار بوتراب چشمی به هم زدند و فضا غرق دود بود چـشم عـلـی و آل عـلـی مثل رود بود فـضه بـیـا مـدیـنـه شد آوار بر سـرش ای کاش بود موقع این حمل، مـادرش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
میداند آنکه صد گره افتاده در کارش قطعاً میارزد ذکر «یا زهرا» به تکرارش وقتی دلیل خلق عالم، خلقت زهـراست یعنی خدا میخواهد عالم را بدهکارش هرکس که حُبّ فاطمه در دل نگهدارد تا روز محشر مرتضی باشد نگهدارش با چشم خیسم باز از او اشک میخواهم من هم نخواهم، نیست چشمم دستبردارش شام سیاهِ سائلان چون روز روشن شد در پـرتـو خـورشید عـالـمتابِ ایثـارش افطار خود را مثل مولا بر گدا بخشید دریای رحمت بود ذکر حق شد افطارش وقت قنوت او ملائک خـیره میماندند بر آسـمـانی مملـو از دریـای انـوارش او لیلة القدرست و قدرش را علی فهمید همچون شب قدری که مستور است اسرارش آیه به آیه خطبه خواند و کافـران دیدند قـرآن تراوش کرد از نطق گهـربارش صدیقهای که تا کمر خم شد نبی بر او آنشب کمر بستـند کـذابان به انکـارش حرف علی که در میان باشد، سپر زهراست صد مرد جنگی نیست یکلحظه جلودارش کم کم غلاف از شرم مولا آب شد وقتی در پیش چشمان علی، دست علمدارش بازو ورم کرد و دل هفت آسمان خون شد این را حسن میداند و چشمان خونبارش من کیـسـتم تا زائر آن بینـشان باشـم؟ وقتی که خورشید است هر دم جزء زوارش فــردا بـرای انـتـقــامـش مـیرسـد امـا امروز مهدی هر کجا باشد، خدا یارش
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها
بـاید نـقـاب از چـهـرۀ کـفـار بـردارد بـایـد عـلـم را حـیـدر کــرار بـردارد با بار شیشه آمد و زهرا دلش میخواست تا سـنـگ از راه عـبور یـار بـردارد شمشیر از رو بست آتش در مصاف او در را مجـابش کرد تا مسمار بردارد هم دست آتش بود” در”، مسمار هم آمد تا نـنـگ از پیـشـانـی دیـوار بـردارد دستان پُر مهرش در آتش سوخته زهرا تا که مـبـادا پـای حـیـدر خار بردارد فهـمـید مـولا فـضه هم حتی اگـر آیـد در را ز روی فـاطمه دشوار بردارد طوری به خانه حمله شد باید علی حالا از پـشت درب خـانهاش آوار بردارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
از ابـتـدا قـیـامـت او آشــکــار بــود آنکه بانویی که ممتحـن کردگار بود در بنـدگی خـویش خـدای بـقـیـه بود سرتا به پاش مظهـر پـروردگار بود در خانه با کنیز خودش همکلام بود در سجده با خدای خودش همجوار بود مردان جـنـگی از پس او برنیـامـدند با اینکه بر جـراحت پهـلو دچار بود کاری به این نداشت که تنها و بیکس است وقت گذر ز کوچه چه با اقـتدار بود زهرا عجیب غیرتی عشق حیدرست پـای عـلـی بـرای بـلا بـیقـرار بـود از گرگهای شهر فدک را گرفته بود کرار بود گرچه خودش خانهدار بود بستند راه کوچه! مگر کم میآورد؟! غافـل ازآنکه چـادر او ذولفـقـار بود سیـلی زدند جا بـزند! گـفت یا عـلی! یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد با قامت شکـسته عجب پای کار بود تا حشر خاک بر سر اهل مدینه کرد آن معجری که روی سرش پرغبار بود واضحتر از همیشه علی را نظاره کرد هرچند چشمهاش از آن ضربه تار بود ارثیه داد حضرت مادر به دخـترش ارثـیهای که درد و غـم بیشمار بود وقتی سر عزیز خـدا رفت روی نی زینب اسـیـر هـلـهـلـه سیهـزار بود از یک کفن مضایـقه کردند کوفـیان بـر روی بـوریـا بـدنـی آشـکـار بود در راه زینب از همه بدتر عذاب دید دخت علی به ناقه عـریان سوار بود دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست با دست بستـه فاتح این کـارزار بود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خـمـیـد قـامت مـادر عـصـای بـابـا شد میان کـوچه زمین خـوردنش تماشا شد هـزار زخــم حـریـفـش نـبـود مـیدانـم کشان کشان که پدر رفت قامتش تا شد یکی نگفت که این دخـتر پیـمبر ماست کسی نگفت چه ظلـمی به مـادر ما شد خدا که هست به بت سجده میکنند چرا به پیـش دیـدۀ تـوحـیـد شـرک احـیا شد مقـدرات به هم خـورد بین آتـش و دود فـراقــنـامـۀ ایـن خـانـواده امـضــا شـد جرقـههای یتـیـمی به پشت در زده شد به جان مادرمان هر چه شد همان جا شد به احترام حضورش غلاف برمیخواست برای عـرض ادب تـازیـانـهای پـا شـد شکست حرمت ما را مغـیره باعث شد که روی اهل مـدیـنـه بـه مـادرم وا شد نفـس نداشت ولی غـیرتش قـبول نکرد برای رفـتن مـسـجـد خـودش مـهـیا شد پدر به خانه سـلامت رسـید و او افـتاد و تازه آنچه که شد پشت در هـویدا شد سه ماه شد که از آغـوش مـادرم دورم چـقـدر وحـشت از این داشـتـیم امـا شد خلاصه روز نبوده که او زمین نخورد خلاصه اینکه، همین روزگار زهرا شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
دختر است و کوثر است و همسر است و مادر است فاطمه، ریحانه، مرضیه، شفیع محشر است دستهایش در دعا خالی نـمیماند ولی از ردِ دستی رخ این یاس چون نیلوفر است نور پیش از آدم است و جلوهاش باغ بهشت وای من انسیه الحـورا میان بستر است این که از پیراهنش آلاله میریزد زمین رونق بـاغ رسالت دخـتر پیغـمبر است با دعای فاطمه این شهر حالش خوب بود سهم زهرا هم از اینها شعله و میخ در است از عذاب زخم خود بر لب ندارد شکوهای آههای فاطمه بر حال و روز حیدر است محسنش از دست رفت اما نگاه فـاطمه سمت گودال و گلوی غرق خون اصغر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فاش شد بر عاشقان از «ذکرکم فی الذاکرین« حمد دارد ذکر اسماء تو حمد الشاکرین بـردن نـام تو باید با وضـو باشـد یـقـین آری آری فـرق دارد اسم تو با سایرین فهم تو کار پیمبرهاست کار ما که نیست ما عرفنا قدرکِ! العفو! نحن القاصرین! سینه چاک عصمتت از آخرین تا اولین هاج و واج حکمتت از اولین تا آخِـرین عـشق تو شرط قـبول انـبـیای مُـرسلـین چـادرت حـبل المتین اهل بیت طاهرین هرکجا که روضهای باشد مزار فاطمه ست پرچم روضه ضریح و گریه کنها زائرین چادرت خاکی شد و کفر سقیفه فاش شد دستشان رو شد دگر والله خیر الماکرین ذرّه ای از شأن تو در روز محشر این بود ناقـه باشد مـال تو پـادرد مال حاضرین سهـم تو شلاق شد ویل لقـوم الظالـمـین صبر کرد اما علی! بَشَّر عباد الصابرین به غرور شیعه برخورده تورا خیلی زدند سوره کـوثـر نشـسته در شرار کـافرین عدهای طعنه زدند و عدهای خیره شدند لال گردد آن زبانها کور چـشم ناظرین
: امتیاز
|
ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
فـاطمه افـتاد اما سـوخت حـیدر بیـشتر بسته شد دست علی و سوخت مادر بیشتر هر کسی آن روز ساکت ماند، مدیون نبی است هیچ فرقی نیست در این جرم، کمتر بیشتر سنگدل دیوار بود و سنگدل تر میخ در سرخ شد دیـوار اما سـیـنـۀ در بیـشـتر هرچه زهرا میکشید ازین طرف مولای خود میکشیدند آن طرف دستان حیدر بیشتر نانجـیبی دید زهـرا بیخـیالِ یار نیست تازیانه زد به مـادر، بین معـبر بیـشتر در شلوغی ناگهان با ضربۀ سخت غلاف ریخت بر روی زمین، آیات کوثر بیشتر بعد از آن چشمی دگر لبخند زهرا را ندید بین بستر، فکـر رفتن بود دیگر بیشتر ارث بردند از مصیبات بتول این بچهها یک به یک داغ و بلا دیدند، دختر بیشتر زخمهای سنگ و تیغ و نیزهها جای خودش سوخت زینب از غم کندیِ خنجر بیشتر
: امتیاز
|